پرواز عاشقانه

پرواز عاشقانه

نویسنده : افشین رستمی : فرزند شهید سهراب رستمی
یاد ایام کودکی بخیر، ایام شادی و بازیهای بچگانه، روزهای سادگی و سرخوشی، روزگار بی غل و غش کودکی آن روزها بهترین روزهای عمرم بود. روزهای تکرارنشدنی ایامی که د رکنار پدرمادر در کانون گرم خانواده می گذشت. پدر بسیار مهربان و فرزند دوست بود بسیار خانواده اش را دوست می داشت وقتی از محل کار به خانه برمی گشت با وجود تمام خستگی ها، همبازی من که آن زمان پدرم هم چون تمام پسران الگویم و راهنمایم بود می شد. وهمراه با من به بازی های کودکانه می پرداخت و شادی ام را دو چندان می نمود. یک روز که همچون روزهای دیگر به خانه برگشته بودعلی رغم خستگی بعد از کارش با وجود اصرار زیاد من به همراه خانواده به گردش بیرون از خانه رفتیم به دشتی زیبا قدم نهادیم. اوایل فصل تابستان بود و دشت زیبا و هوا بسیار مطبوع.در حین بازی پرنده ای زیبا که روی زمین نشسته بود را به پدرم نشان دادم که بی حرکت افتاده بود وتوانایی پرواز را نداشت گویا بالش شکسته و آسیب دیده بود، پدر با دلسوزی فراوان بال کبوتر را بست و آب و غذا داد و چندروزی در خانه از او نگهداری کردیم و زمانی که احساس شد میتواند به زندگی ازادانه خود ادامه دهد او به همان محل قبلی برده و آزاد نمودیم، کبوتر به زیبایی هرچه تمام تر بال گشود و به آسمان ها رفت و ما شادمان او را نظاره کردیم، آری او به سفری الهی به پیشگاه خداوند متعال شتافت تا با اولیا خدا محشور گردد.

شهدا مرتبط :

شهید سهراب رستمی