نامه زینب به بابا

نامه زینب به بابا

نویسنده : زینب فرزند شهید عبداله الهی
سلام بابا،
سلام بابا چرا جواب نمیدی؟
چرا باید فقط جواب سوالامو توی خواب بگیرم؟
چرا باید همیشه واسه شادی روحت صلوات بگم نه واسه سلامتی بابام؟
بابایی نمی دونم چرا هروقت به یه دختر می بینم که یه بابایی با موهای بور و طلایی داره بی اراده اشکام در میاد آخه دست خودم نیست.
بابایی ازت دلگیرم که چرا نباید داشتنتو حس کنم؟
چرا ندارمت؟
یا چرا وقتی یه بچه از من می پرسه بابات کجاست جوابی ندارم که بدم؟
بیشتر از گله به تو افتخار می کنم که یکی از غیور مردان و دلیران مردان این کشور بودید و یادتون هنوز هست.
بابایی از دوسالگیم که از دست دادمت یه لحظه بدون تو زندگی نکردم.
بابایی مامان واسه ما خیلی زحمت می کشه و توی این 9 سال هم مامانم بود و هم سعی می کرد و میکنه که ما جای خالی شما رو حس نکنیم ولی نمیشه یه بغض همیشگی. بابایی آرزو دارم بگن یه چیز بکش که واقعی بشه هیچ چیز و یا هیچ کس نیست جز بهترین و زیباترین بابایی دنیا که خود شما عبدالله الهی هستید نمی تونه باشه.
نامه ای از طرف زینب الهی به بهترین و زیباترین پدری که مهربان بود.

شهدا مرتبط :

شهید عبدالله الهي