من زنده‌ام و در کنارت هستم

من زنده‌ام و در کنارت هستم

نویسنده : همسر شهید
دخترخاله­ اش بودم. یک سال باهم زندگی کردیم و در این‌ یک سال حقیقتاً زندگی خوب و خوشی داشتیم. همسرم خوش‌اخلاق و مهربان و صبور بود و ازنظر اعتقادی قوی بود.

اکثر وقت‌ها در منطقه بود و کمتر در خانه بود؛ ولی هر وقت می‌آمد، بیشتر ما را به گردش مي‌یرد تا روزها و ساعات نبودنش را جبران کند.

دفعه آخر بود که برای نبودن‌هایش بی‌تابی کردم. گفت: «اگر من نروم، دیگری نرود و دشمن وارد كشور ما بشود و به ناموس ما تعدی کند، شما راضی خواهی بود؟»

طبیعتاً راضی به این امر نبودم، ولی دل‌تنگ می‌شدم. گاهی که از کومله‌ها و آزارهایی که به سربازان می‌دادند تعریف می‌کرد، مو به تنم سیخ می‌شد.

چند سال اول بعد از شهادتش تقریباً هر شب به خوابم می‌آمد. اواخر بارداری من بود و به خاطر شهادتش دچار افسردگی شده بودم. در خواب همیشه من را دلداری می‌داد و می‌گفت: «چرا نگرانی؟ من زنده‌ام و در کنارت هستم. نگران نباش.»دخترم بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد.

شهدا مرتبط :

شهید رضا بهروج