مردم نذارین بوی شهادت و میراث شهدا از بین برود

مردم نذارین بوی شهادت و میراث شهدا از بین برود

نویسنده : داود فرزند شهید اصغر احمدپور
آن روز همه خوشحال بودن چرا که یاد گرفته بودند بنویسند بابا
این واژه برای همه ی دوستانم آشنا و مفهومی بود. اما سخت ترین روز من بود چون باید آن روز چندین بار از روی واژه بابا می نوشتم. من بعد از شهادت پدرم که سه ساله بودم دیگر کسی را با این نام صدا نکرده بودم و یاد و خاطره ای از پدرم نداشتم و جمله هایی را با بابا می نوشتم برایم بی معنی بود.
وقتی برای اولین بار به مدرسه رفتم هنگام بازگشت به خانه وقتی می دیدم دوستانم یا بچه های دیگر دست در دست بابا به خونه هاشون می رفتن ناراحتی تمام وجودم را فرا می گرفت و با خود می گفتم که خدا چرا مثل بقیه بابا ندارم.
دلم خیلی برایت تنگ شده بابا...گفته اند دل نوشته ای بنویسید برای بابا...بابا؟ چه واژه نا آشنایی
دلم پر از حرف های تلنبار شده است.. اما هنوز معنای شهادت را نفهمیدم به راستی که پدرم و همه شهدا مردان خدا بوده اند. هنوز باورش برایم سخت است که کسانی چون تو اماده شدند جان خود را به خطر انداخته و از هرچه که دارند بگذرند آن هم در چه زمانی...در اوج جوانی خود.
پدرجان برای من که نوجوانی هستم و هر روز آماده بزرگ شدن و طی کردن دوران جوانی هستم بزرگی و مردانگی شما باور کردنی نیست. بابایی می دونم که تو دلاتون عشقی جز عشق به خداوند نداشتین که اینگونه مردانه به جنگ علیه باطل رفتید و جان خود را برای حفظ ناموس و کشور فدا کردید.
احساس می کنم دلنوشته باید راحت نوشته بشه می خوام حرف دلمو راحت بگم...
باباجونم منم مثل هرنوجوون دیگه ای دلم می خواست کنارم بودی و تموم این سالهای بی تو بودنو که گذروندم پیشم باشی.بابا دلم می خواست کنارت می نشستم و هرچی نمی دونستمو از تو بپرسم و یاد بگیرم دلم می خواست دردودلامو با تو می گفتم نه با یه تیکه سنگ مزارت...باباجونم می شنوی؟
آره می دونم که می شنوی و همیشه حواست بهم هست..کاش بودی تا در کنارت و به بودنت ببالم..اما نه حالا که فکرشو می کنم می بینم که الان بیشتر احساس غرور و افتخار می کنم چرا که تو شهیدی و شهید زیباترین معنی واژه ی عشق و ایثار.
خب شاید در نگاه اول منم حسرت بخورم که چرا پدر ندارم اما وقتی دقیق تر فکر می کنم متوجه میشم چیزی که پدرم به من داده هیچ پدری به پسرش نداده و اون چیزی نیست جز معرفت، مردونگی، ایمان، رشادت، شجاعت و ایثار که هرگز خریدنی نیستند.
بابا جونم من خواسته ای از مردم شریف کشورم دارم که خواستم در حضور شما حرفامو بگم.
بگم که ای مردم نذارین بوی شهادت و میراث شهدا از بین برود.
بابایی دلم می خواد صدات کنم من که فقط تورو در خردسالیم دیدم و خاطره ای ندارم. صدات کنم تویی رو که همیشه و همه وقت به من است، بابایی دلم می خواهد صدا بزنم تورا تویی که فقط در رویاهایم باهات حرف زدم و از وقتی که یادم می آید فقط سنگ قبر تو را در اغوش کشیدم و سخت دلتنگ آنم که تو را در آغوش بگیرم و از ته دل بکوشم که چقدر به بودنت محتاجم، محتاجم باباجونم دلم برایت تنگ است اما در این دوران دلتنگیم فقط این قاب عکس تو بوده که تجلی بخش من و در کنارم در زمان بغض و تنهایی بوده، در دلم حسرتی بزرگ وجود داره، حسرت به زبان آوردن کلمه بابا...
باباجوووونم...وقتی تو رفتی تمام شهر خالی شد، مگر تو چندنفر بودی؟؟؟
ای سفر کرده من، بگو برای رسیدن به تو از کدام کوچه باید گذشت؟؟
باباجونم تو شهادتو به موندن در این دنیا ترجیح دادی..آره روح بلندمرتبه و آسمونیه تو توان موندن در این دنیای خاکی رو نداشت. خوش به حالت که این دنیا نتونست تورو توی قفس تنگ خودش محبوس کنه.
من که دیگر از نداشتن پدر ناراحت نیستم چرا که با دیدن چهره دلسوز و نورانی امام خامنه ای چهره ی پدر را تجسم می کنم و احساس یتیمی نمی کنم.
می دونین؟؟؟ دلیل اینکه الان با آرامش و امنیت این دل نوشته منو می خونید از جان گذشتگی هزاران شهیده... این ابرمردان را فراموش نکنیم.

شهدا مرتبط :

شهید اصغر احمدپور