ماموریت و گذشتن از خواسته های خانواده

ماموریت و گذشتن از خواسته های خانواده

نویسنده : همسر شهید
باز هم خاطره بازی و باز یاد روزهای با تو بودن، روزهای سختی که منو حلما انتظار بودن در کانون گرم خانواده را میکشیدیم. ماموریتهای تکراری و نگران کننده که بابای مهربان خانواده را از ما دور میکرد و هر بار حسرتی دو چندان بر دلمان میگذاشت. دوری و نبودش در اکثر لحظه های خوب زندگیمان یک طرف، نگرانی و دلهره سختی ماموریت یک طرف.
انتظار روزی رو میکشدیم که بدون استرس و با آرامش یک روز کامل رو در کنار خانواده باشد ولی روزها گذشت و گذشت آنروز هیچ وقت برای من و حلما نیامد. آن روز که نرسید هیچ الان برای همیشه در کنار ما نیست.
هشتم دی ماه رو یادمه تولد حلما بود.
یک روز من و حلما هم مثل بقیه کیک خریدیم. خانه را با روبان و بادکنک تزیین کردیم. حلما مثل همه دخترا آرزو داشت باباییش برا تولدش کنارش باشه و برای تولدش دست بزنه شادی کنه، آن روز بابای حلما به امید اینکه تولد دخترش کنارش هست منتظر لحظه تولد حلما شد. خانوادگی شروع به چیدن میز تولد حلما کردیم و کلی ذوق داشتیم برا تولد دخترمون ولی مثل همیشه تلفن شوهرم زنگ خورد و همه برنامه هامون بهم خورد از اداره بود.
الو بفرمایید
-آقای مهدوی پور آماده باش بیا ماموریت یه بار قاچاق گزارش شده.
شوهرم نگاهی غم انگیزی به من و حلما کرد و
-گفت: تولد دخترمه باشه الان میام.
مثل همیشه گوشی زنگ خورد و بابای قصه ما کامل جشن تولد دخترشو نتونست بمونه کنارش و رفت.
نگاه حسرت آلود من و حلما به گوشی و حرف زدن همسرم صورتش را قرمز کرده بود. داشت با زبان بی زبانی به ما میفهماند که مامور است و معذور. موقع رفتن به زور نگهش داشتم.
و عجله ای این عکس یادگاری رو گرفتم تا بعدا به حلما نشون بدم بگم بابایی تو جشن تولدت بوده. آخه بچه ها بیاد نمیارن بچگیشون رو.
آره حلما لذت بودن پدرش رو توی جشنها و تفریحها و حتی بازی کردن با هم سنهای خودش رو خیلی تجربه نکرد. و یهویی یه روز بهش گفتن بابات برا همیشه از پیشتون رفته و دیگه نمیتونی هیچوقت ببینیش. الان دقیقا دو ماه و یازده روزه که بابای قصه ما سفر ابدی رفته و ما مانده ایم کلی دلتنگی و حسرتی همیشگی.
خیلی جاها شنیدم که میگن حال و روز خانواده نظامی ها خیلی خوبه و خوش میگذرونن. همیشه حال حلمای منو ببینن و بدونن که حلماهای زیادی برای امنیت کشور بی پدر شدن و تا آخر عمر لذت تکرار یه تولد در کنار پدرهاشونو به دلشون مانده.
آره امنیت اتفاقی نیست .

شهدا مرتبط :

شهید رسول مهدوی پور