قول می دهم که ادامه هنده راه تو باشم

قول می دهم که ادامه هنده راه تو باشم

نویسنده : فرزند شهید اسداله پیرداده بیرانوند
سلام پدر... سلام ای غزل ناب هستی، ای یادآور خاطرات خوب کودکی ام ای لاله سرخ گون کربلای عشق... چه زود رفتی. چه زود رفتی و مرا با غم هایم تنها گذاشتی. آخر من در نبودن تو با چه کسی درد و دل کنم که به هرسویی می نگرم جز مادرم محرمی بر اسرار خود نمی بینم. در یک سالگی تو را از دست دادم و حال 19 سال است که بدون تو زندگی می کنم... پدر خوبم ای دلاورم. ای نور چشمم، وقتی هم کلاسی هایم را در دانشگاه می بینم. می بینم که با چه شوری از پدرشان صحبت می کنند، آه آتشینی از دل می کشم و بغض راه گلویم را می بندد. حال تو که نیستی می فهمم که پدر کیست و برای دختر چه اهمیت دارد؟ پدر: شادم از اینکه با شهید کربلا در بهشت محشور می شوی و ناراحتم از اینکه نیستی. نیستی تا در غم و شادی های زندگی ام شریک شوی پدر عزیزم! ای کاش می شد برای یکبار هم که شده چهره زیبایت را ببینم، صدایت را بشنوم، آغوش گرمت را داشته باشم... پدرم هیچگاه تو را فراموش نمی کنم در تمام زندگی ام دوست داشتم تو را در خواب ببینم، ببینمت و باتو صحبت کنم و از درد نبودنت با تو بگویم. همیشه در پایان بازی های کودکانه ام منتظر آمدنت بودم که بیایی، بیایی و مرا با خود به خانه ببری و حسرت همیشه نبودنت را نداشته باشم و تو هم همانند همه پدران مهربان دستانم را بگیری و مرا آرام کنی. پدر جان تا چند وقت دیگر دخترکوچکت که حال بزرگ شده عروس می شود و برای عقد اجازه پدر لازم است. ای کاش بودی. بودی تا خودت اجازه عقد را می دادی اما نیستی هر گاه به تو فکر می کنم اشک در چشمانم جمع می شود. پدر عزیزم من قول می دهم که ادامه هنده راه تو باشم و مادر را از خود راضی نگه دارم و همیشه کاری می کنم که سربلند در بهشت جاودان به من افتخار کنی... و سعی می کنم نماد یک فرزند شهید واقعی باشم.
از طرف دخترکوچکت سارا