عاشق ترین بودی

عاشق ترین بودی

نویسنده : همسر شهید

در میان دلتنگی ها و روزهای تکراری مدام باخودم نجوا میکنم برو وخودت رو به مزارپاکش برسون با اون از تنهایی، دلتنگی ها، سختی ها وزخم هایت بگو، مثل همیشه به حرفهایت گوش می کند، مثل تمام لحظه های بودنش که فقط صحبت میکردم و او فقط به چشم هایم خیره بود وگوش می کرد، درکنارت احساس آرامش میکنم، توچقدر خوب بودی که خدا تورابرای خودش برد، همیشه فکرمیکنم توکه عاشق بودی، عاشق دخترمان بودی، پس چرا اینقدر کوتاه زندگی کردیم، چرا اینقدر زود دختر۸ماهه ی من تنهاشد، باخودم که فک می کنم می بینم تو عاشق ترین بودی، اینگونه جدایی ته عاشقی است، با شهادت جداشدن ته معرفت و عشق است چون باخدا معامله کردی و خدا عاشقت بوده، و من و دخترمون رو به دست خدا سپردی که بهترین پشتیبان و نگهدار است، کالبدمان کنارهم نیست اما روح هر دوی ما کنارهم است و خدا این را خوب میداند، معجزه هایی که در زندگی ام میبینم به لطف ورحمت خدا وشفاعت و دعای شماست شهیدمظلوم و مهربانم، ازمهربانی ات هرچه بگویم، هرچه مرور کنم خاطرات بودنت را هیچ چیز جز محبت وعشق، جز فداکاری، چیزدیگری پیدا نمیکنم، تو عاشقی بی توقع بودی و خدا مرا با عشق تو امتحان کرد، من و الینا دخترمان با عشق و محبت بی پایان تو امتحان شدیم، خدا تورا برای خودش برد، و ما را برای اینکه به عشق خودش برسیم به خدا برسیم. دلتنگی هایم درکنارت، در سکوت مزارت التیام م یابد وحضورت را درکنارم حس می کنم.