عاشقانه‌های شهدایی

عاشقانه‌های شهدایی

نویسنده : همسر شهید
دبیرستانی بودم و مادرشون اومده بود خونمون برای تعیین روز خواستگاری تازه امتحانا رو داده بودیم و یه سفر مشهد گذاشته بودن تو دبیرستان ولی پدرم نگذاشته بود تنها یعنی بدون خانواده وبا مدرسه برم مشهد ولی یهو نظرش عوض شد.

مادرم به مدرسه تماس گرفت و گفتند مهلت تمام شده و جایی نیست برای ثبت نام ولی من تو دلم با امام رضا قرار گذاشته بودم که بیام پیشش بعد جواب مادر ایشون رو بدیم و با خانوادشون بیان خواستگاری و...

شاید باورتون نشه ولی مدرسه گفتن طلبیده امام رضا عجب طلبیدنی دقیقه ۹۰ یه جابرام تو اتوبوس واسکان مشهد جور شده بود.

من از امام رضا خواستم که اگر قسمت هم هستیم به هم برسیم. زمانی که فرزند اولمون دنیا اومد قرار بود اسمش امیر حسین بزاریم ولی به خواسته پدر شهید اسمش رو رضا گذاشتیم.

چند سال گذشت سه تایی رفتیم امام رضا علیه السلام حلقه ازدواجم رو انداختم تو حرم، به نیت عاقبت به خیری وتضمین زندگیمون.

خود ایشون هم بعد از آموزشی برای سر دوشی گرفتن رفته بودن امام رضا علیه السلام وهمون جا عکس یادگاری گرفته بودن وگفته بودن تو این جمع من شهید میشم.

امروز هم چهارشنبه هست ۱۰ خرداد تولد شهید دشتبانی همسر عزیزم وتولد آقام امام رضا هشتمین امام و ودهمین کشتی نجات..


شادی روح شهید حجت الله دشتبان صلوات