صدای دل فرزند شهید

صدای دل فرزند شهید

نویسنده : همسر شهید

به گزارش پایگاه خبری شهدای ناجا؛ همسر شهید سجاد محمدی دلنوشته ای را از حرف دل فرزند شهید به زبان قلم برای مؤسسه فرهنگی هنری شهدای ناجا ارسال نموده است. متن دلنوشته به شرح ذیل می باشد:



آدم در روز کلی کلمه میشنوه



بعضی از کلمات ، آبادت میکنند و بعضی خراب...



بعضی کلمات جنسیت دارند ، بعضی هم شخصیت...

مؤنث اند و لطیف یا مذکر و خشن



کلمه ها وزن و مزه هم دارند

وزن بعضی هاشون زیاده و مزه بعضی هاشون تلخ...



بعضی هاشون قلع و قمع میکنند

بعضی هاشون نوازشت



شنیدنِ جمله ی ، جای طرف خالی

همیشه غمگینم میکنه



یادآوری میکنه

یکی باید باشه و نیست...



حس میکنم

جاهای خالی دلم زیاد شده...



نفسم رو بیرون میدم و میگم



#جای_خالی_بعضی_آدما ، با هیچ چیز پر نمیشه...





سلام به بابای عزیزم

به بابایی که یکسال و سه ماه است در فراقش، دلتنگی ها کشیدم و بهونه ها گرفتم و گریستم...



بابا سجاد جون

کسی از دل من ، چه میداند؟؟؟

از دل دخترکت که وقتی میرود مهد ، دختران را دست در دست پدرهایشان می بیند و بغض را در گلویش می‌فشارد و چشم هایش پر از اشک می شود...



 بگذار برات از روزی بگویم که معلم میخواست برایمان درباره ی امام سجاد (علیه السلام) بگوید.

روز و شبی که که برای من بسیار سخت گذشت و بسیار گریستم...



معلم ، برایمان از امام سجاد گفت و من بغض کردم

و معلم چه می‌دانست که گریه ی من از چیست؟



باباجان

کسی از دل نازدانه ات ، خبری ندارد.

منی که با سن سه سالگی ، باید غم بزرگی را به دل بکشانم و چیزی نگویم ، که نکند مادرم بیشتر غصه بخورد...

شب وقتی خانه آمدم ، مادر خواست درسم را بپرسد

ولی بغض سنگینی گلویم را فشار میداد که یاریم نمی‌کرد به صحبت کردن...

آرام آرام اشک های دخترت همچون مرواریدی از گوشه ی چشمانش پایین می آمد و فقط ، مادر دلیل گریه هایم را می‌دانست...



مادر فهمید ، که چرا من از صبح تب کرده ام و مریض شده ام ، باباجان



آری...

من ، بخاطر اسم امام سجاد (علیه السلام) که همنام توست ، تب کرده ام و مریض شده ام

که چقدر سخت است ، نام پدر را ببری ، اما...



باباجان

کسی چه میفهمد ، که دختری سه ساله از نبود پدر و دلتنگی برای پدر ، تب می‌کند و در خواب تا صبح

باباسجاد ، باباسجاد میکند ، یعنی چه؟؟



هر صبح ، که روانه ی مهد میشوم

عکست ، که روی دیوار خانه می‌درخشد را بوس میکنم و خداحافظی میکنم و وقتی وارد کلاس میشوم با صدای بلند به دوستانم میگویم :‌

برای سلامتی باباسجادم ، بلند صلوات...



بگذار ، دیگر از دلتنگی هایم نگویم

که میترسم ، من از بی قراری ها و دلتنگی هایم ، برایت بگویم

و تو طاقت شنیدن حرف های دردانه ات را نداشته باشی....



شهید مدافع وطن سجاد محمدی اهل کامیاران از پرسنل نیروهای نوپوبودند که در مورخ 1396/6/9 جان خود را فدای امنیت کشور و مردم نمودند.

شهدا مرتبط :

شهید سجاد محمدی