شیرمردانی بودند که با عروج خود، سندی بر زیستن ما شدند

شیرمردانی بودند که با عروج خود، سندی بر زیستن ما شدند

نویسنده : "هیئت جوانان بنی هاشم شهر رونیز"
شهدا در قهقهه مستانه‌شان و در شادی وصلشان عندربهم یرزقونند... ... در سرزمین یلان شیرمردانی بودند که با عروج خود، سندی بر زیستن ما شدند. این بار مردی از دیار خودمان بود که با خون سرخ خود برگی از تاریخ این مرز و بوم را با نام خود به ثبت رساند. آری آیت اله خانعلیپور کسی بود که یک بار دیگر با خون خود به ما درس ایثار و فداکاری سیدالشهدا (ع) را یادآوری کرد. جدایی، واژه تلخ، غم انگیز و دل آزاری است که از نامش تنم به لرزه می‌آید وجهان برایم تیره و تار می‌گردد. غمی ناگفتنی چنن لشکری غران که بی رحمانه سوی دشمنش آرد هجوم بی امان سوی دلم غرش کنان چون لشکر تاتار می‌آید. بله می‌لرزد از نامش تنم سر تابه پا، اماچه سازم...؟؟ رسم دیرین است به یک روز آشنایی و روز دیگر غم جدایی... آیت عزیز! از همان لحظه که خبر دردناک عروجت به گوشمان رسید غمی به بزرگی تمامی دنیا در جای جای وجودمان ریشه دواند. هنوز باورمان نمی‌شود که دیگر درمیان ما نیستی؛ اما خاطرات زیبای با تو بودن برای همیشه تا روز وصال در دفترهای دلمان به یادگار می‌ماند
ما که تا دیروز به انتظار نشسته بودیم که بیایی و با هم در مراسم سوگواری آقا اباعبدالله (ع) به عزاداری بپردازیم حال امسال و سالهای آینده با جای خالی تو و به یاد تو مراسم عزاداری جوان رشید امام حسین (ع) را بر پا داشته که با حضرت علی اکبر (ع) همنشین شوی. شاید به آرزویی که هر محرم داشتی یعنی شهادت در راه دین و مردم رسیدی و ما دوستان تو با افتخار میگوییم:
آیت اله جان شهادتت مبارک.
چه توان کرد که حکمت الهی بر این تعلق گرفته بود که چون گلی در این آغازین روزهای پاییزی خزان شده و از گلستان ما چیده شدی. در برابر خداوند متعال سر تسلیم فرود می‌آوریم و با چشمان گریان به درگاهش دعا می‌کنیم که روحت در جوار شهدای کربلا به آرامش ابدی برسد و برای خانواده‌ات صبری جمیل و اجری جزیل خواهانیم.
آیت جان! آسوده بخواب ما در انتظار لحظه دیدار می‌مانیم...

آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد
کز می جام شهادت همه مدهوشانند
یادشان زمزمه نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند

دلنوشته دوستان شهید
"هیئت جوانان بنی هاشم شهر رونیز"