سوگ درگذشت فرمانده ای ایثارگر

سوگ درگذشت فرمانده ای ایثارگر

نویسنده : معاونت اجتماعی قم
فرمانده خستگی ناپذیر، هنگام کار زمان برایت معنا و مفهومی نداشت و در اوج خستگی چهره ی گشاده داشتی، افسوس که امروز بین ما و تو قدری فاصله افتاده و از وجودت بی بهره هستیم.
مردم تورا همیشه با لباس مقدس ناجا و درحال آماده باش میدیدند، محل کارت نه اتاق رئیس، بلکه به صورت ایستاده در کنار خودرو پلیس در گوشه ای از چهار راه بازار قم نزدیک به حرم مطهر حضرت معصومه (س) بود و مدیر پشت میز نشین نبودی.
سال ها قبل در سنگر مددکار کلانتری به مردم استان قم خدمت کردی، سالها نیز در مناطق عملیاتی استان سیستان و بلوچستان در مقابله با اشرار همچون سربازی جان بر کف بودی.
آری به راستی میتوان نام تورا فرمانده مقابله با کرونا نامید کسی که خوب ترین راه رسیدن به پروردگار را انتخاب کرد، به مسائل و مشکلات پرداختن را تو از آغاز جوانی داشتی و ما نیز تمرین نستعلیق را داشتیم از تو چون استادمان مینوشتیم.
رسیدگی به شکایات بیمارستان مخصوص بیماران کرونایی کار آسانی نبود که بر عهده گرفتی، می توان گفت از لحاظ خوبی هرچه هستی همانی که میبایست باشی.
همکار بخشنده ی بی نیاز من، این چیزی نخواستنت، باهرچه که هست ساختنت، این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت و به آن سوی پرچین ها نگاه کردنت، دل مرا عجب میشکند‌، کاش میتوانستیم امروز اشک را از گونه های فرزندانت بزداییم، ای کاش اشاره ای داشتی، امری داشتی، نیازی داشتی و رویای دور و درازی داشتی...
میدان دادن به اندوه را هرگز نمی پذیرفتی چون در سنگر یک روانشناس سال ها خدمت کرده بودی و می دانستی که غم حریص است و مرز ناپذیر، طغیانگر و سرکش و بدلگام هست و هرچه به آن میدان دهی‌، میدان می طلبد و هرقدر در برابرش کوتاه بیایی قد می کشد و به سلطه می طلبد و له میکند، عقب نمی نشیند مگرآنکه به عقب برانی اش.
غم آرام نمیگیرد مگر آنکه بی رحمانه سرکوبش کنی، هرگزاز تهاجم خسته نمیشود و چون تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده میشود و بی اعتبار، ناانسان میشود و ذلیل غم.
برای دگرگون کردن جهانی دردمند، طبیب حق ندارد بر سر بالین بگرید. برای مان بگو چقدر درخلوت خود با دیدن صحنه های غم مردم در این روزها گریستی و نگذاشتی اشکت را حتی همسرت ببیندـ
امروز چشم بیماران و خانواده هایشان به دست طبیبان است، توخوب میدانستی و جلسات مکرر با مسئولان استانی برای حل مشکلات گواه این مدعاست.
در زندگی لحظات سخت و طاقت فرسایی وجود دارد که عبور از آن بسیار سخت است، مومنان انقلابی در کوچه های تنگ و نفس گیر راهشان را ادامه میدهند و خم به ابرو نمی آورند و تو این راه سعادت را به خوبی بلد بودی.
انگار دیروز بود، پیرمردی که در کلانتری میخواست دستت را ببوسد و نمیگذاشتی و میگفت چگونه زحمتت را جبران کند پیرمرد حق داشت سارقان زورگیر منزلش را دستگیر کرده بودی، درحالی که فرزندانش خود را باخته بودند تو ونیروهایت سررسیدی و همه امیدشان شدی.
در کار خود از نفس می افتادی که نکند هم وطنت از نفس بیفتد اگر تورا شهید خدمت بنامم گزاف نگفته ام چون در مسیر خدمت به بیماران خود بیمار شدی.
دیر یا زود این بیماری منحوس رخت بسته و مردم به روال عادی زندگی برخواهند گشت اما آنچه مجاز نیست، سکوت و گذشتن از خدمات شایسته ات است، بدان توهرگز به دست فراموشی سپرده نخواهی شد.


نگارش،"سروان علی جوکار"-معاونت اجتماعی-قم