سلام یلدای همیشگی من

سلام یلدای همیشگی من

نویسنده : همسر شهید
دیشب یلدا مثل یلدای سالهای قبل کرسی خانه ما اصلا گرم نبود. مگر کرسی خانه بدون بابای حلما گرم میشود؟ روزها و ماه هاست که یلدا به خانه ما آمده. نه نه سرما از وقتی که تو رفتی وارد خانه ما شده و با خودش سردی زمستان را آورده. به تمام عکسهای یلدای سالهای قبل نگاه میکنم، گرمای کرسی آن روزها کجا الان کجا؟! مگر میشود خانه بدون تو گرم باشد؟! انگار همین دیروز بود یلدا کنارمون بودی و حلما را با آغوش گرمت به آغوش میکشیدی. این روزها ثانیه به ثانیه اش سخت میگذرد و برای من و حلما همه ی شبهای بدون تو یلداست. با این تفاوت که نه شیرینی هندوانه و نه گرمی کرسی رنگ و بوی تو را ندارد و از یلدا بودن تنها طولانی بودنش را حس میکنیم. دلم برای قاب عکس سه نفره یلدایمان تنگ شده. یادته چقدر ذوق داشتم برا چیدمان میز کرسی یلدا؟ تا تو با تمام خستگی هایت وارد خانه میشدی با اینکه چند ثانیه بود ولی خانمان گرم بود. امسال قاب عکس یلدای ما سرد سرد است. با خودم همش تکرار میکردم دیشب چقدر سرد بود بدون تو. برای چند لحظه وقتی کنار مزارت بودم حس کردم تو مثل همیشه ما رو در آغوش کشیدی و هوا گرمتر شده. با صدای مادرم به خودم آمدم که صدام زد: فاطمه مامان هوا خیلی سرده بیا بریم خونه مریض میشی. مادرم نمیدانست که هرجا تو باشی آنجا برایم گرم است و رفتن تو پایان زندگی فاطمه بود. ولی بخاطرحلما قوی ایستاده ام حتی سماور ذغالی ام رو برای دلگرمی حلما روشن کرده بودم تا حس کند زندگی ادامه دارد و هیچ وقت فکر نمی کردم آخرین یلدا بود که با توسپری می شد هم نفسم.
یلدات مبارک

شهدا مرتبط :

شهید رسول مهدوی پور