دلنوشته ای برای خانواده های شهدای ناجا

دلنوشته ای برای خانواده های شهدای ناجا

باز دست به قلم شدم باز هم خواسم بنویسم برای مظلومیت، این بار مظلومیت را برای شهدای ناجا انتخاب کردم برای فرزندان شون برای همسرهاشون برای تمام اون صبوری های قشنگ شون برای دلتنگی های که هیچوقت نتونستد به کسی بگن اگرم میگفتن کسی درک شون نمیکرد.



مینویسم برای تمام از خودگذشتگی هاشون رسیدم به ماه اسفند عید هم داره نزدیک میشه همه ما با پدر مادرمون میریم برای خرید عید راستی گفتم پدر، واژه‌ی خیلی قشنگیه پدر، اما فرزندهای شهدا از این واژه قشنگ محرومن از اینکه دست باباهاشون بگیرن برن خرید کنن



مینویسم برای فرزندان شهدا ناجا تقدیم به تو پدر مهربانم

تقدیم به پدری که ندارم

میان تمام نداشته ها دوستت دارم

شانس دیدن هرروزات را ندارم ولی دوستت دارم



وقتی دلم هوایت را می کند حق شنیدن صدایت را ندارم ولی دوستت دارم، وقت هایی که روحم درد دارد و می‌کشند شانه هایت را برای گریستن کم دارم ولی دوستت دارم، وقت دلتنگی هایم آغوشت را برای آرام شدن ندارم

ولی دوستت دارم



آری تمام وجودمی ولی هیچ جای زندگی ام ندارمت و میان تمام نداشته ها باز هم با تمام وجودم دوستت دارم پدرم



تقدیم به تمام فرزندان شهدای ناجا و همسرهای مهربان شون