حرف دل

حرف دل

نویسنده : خادم الشهدا
راه بهار، بسته نیست. هرگوشه اشارت چشمان‌پیرمیخانه، سجاده به سوی بهار می‏سازد. شال و کلاه کرده‏ ام تا از جاده خونین لاله‏ ها بگذرم. می‏خواهم به جاده‏‌ایی بروم که در آن، علائم راهنمایی بندگی گذاشته‏ اند؛ جاده‏‌ای که با لبخند از آن گذشتید و من با وضو باید بگذرم. اکنون، می‏خواهم با طهارت کلامتان و استعانت شفاعتتان و نیت امامتان، وضو کنم.

لاله، از جویبار خودسازی آب می‏خورد
خون، اولین رنگ نقاشی ما در بهار بود. پدرم می‏گفت، اگر لاله‏ ای نروید، بهاری نمی‏ آید و من برای آمدن بهار معرفت، هر روز، هزار بار شهید می‏شوم؛ هر روز، هزار بار روی مین توبه می‏روم.پدرم می‏گفت، لاله‏ ها از جویبار خودسازی آب می‏خورند؛ نه از آبراه خودپرستی. می‏خواهم جهانی به رنگ مردانگی شما بسازم.

ای شقایق‌ها! ایثار از آن شماست
که دنیا را گوشه‌ای افکندید و با پرواز عاشقانه خود ؛ بر روز‌های ما نسیم بهشت پاشیدید.