با من بازی کنی مثل همه باباهای دیگه
نویسنده
: فرزند شهید فتح اله اصلانی
بابا جون سلام
نمی دونم به سلامم جواب دادی یا با من قهری و دیگه دوستم نداری؟
می دونی برای چی این حرفها رو دارم برات میگم؟
به خاطر اینکه دلم برات تنگ شده، خیلی وقتا که دلم می گیره میام سرمزارت آروم بدون این که کسی بفهمه و دلش برام بسوزه، با تو درد دل میکنم، با تو از خودم میگم آره بابا پارسال هردو نوبت شاگرد اول شدم، مامان برام یه عروسک خوشگل خرید، خاله هم به من کادو داد اما می دونی دلم چی میخواست؟
دلم میخواست بیام بشینم توی بغلت تو بوسم کنی دستت بزاری سرم و نازم کنی، با من بازی کنی مثل همه باباهای دیگه، منو تا مدرسه ببری، من عروسک نمی خوام، من دوست ندارم دل کسی برام بسوزه، من تورو می خوام دلم برات تنگ شده، دلم می خواد حتی توی خواب هم که شده بیایی و منو ببوسی. دستت روی سرم بکشی نازم کنی، مثل همه باباهای دیگه که سر بچه هاشون ناز می کنن، اینا رو با تو میگم اما ناراحت نیستم که تو نیستی تا منو بغل کنی، نه، خوشحالم از اینکه همون جوری که دوست داشتی به آرزوت رسیدی شهید شدی و رفتی پیش عمو محمود و عمو عیسی،
می دونم دلت خیلی براشون تنگ شده بود، می دونم کجا رفتی، رفتی پیش همون دوستایی که شبهای پنجشنبه توی روایت فتح می دیدشون، بعد نصف شبهای ماه رمضون موقع سحر به یادشون گریه میکردی، با چفیه اشکات رو پاک میکردی.
آره همون ماه رمضونی که عیدش رو بدون تو گرفتیم، الان یک سال گذشته امسال هم عید ماه رمضون رو بدون تو گرفتیم، جات پیش ما خیلی خالی بود عکسی رو که کوچیک بودم توی بغلت نشسته بودم برداشتم و رفتم توی اتاقم بدون اینکه کسی بفهمه یک عالمه گریه کردم اما وقتی که یاد یاحسین یاحسین گفتن دردات افتادم دوباره آروم شدم باباجون دلم می خواد دکتر بشم تا بتونم دوستای تو رو که مثل تو شیمیایی شدن رو خوب کنم آره بابا جون من همیشه برای سلامتی بقیه دوستات دعا میکنم برای بابای مریم کوچولو همونی که صدای اذونش رو دوست داشتی برای سلامتی اون هم دعا میکنم تو هم برای من دعا کن تا دختر خوبی برای تو و مامان باشم دعا کن اون جوری که تو دوست داشتی باشم من هم سعی خودم رو میکنم که مامان رو ناراحت نکنم.
خداحافظ دلم برات تنگ می شه.
نمی دونم به سلامم جواب دادی یا با من قهری و دیگه دوستم نداری؟
می دونی برای چی این حرفها رو دارم برات میگم؟
به خاطر اینکه دلم برات تنگ شده، خیلی وقتا که دلم می گیره میام سرمزارت آروم بدون این که کسی بفهمه و دلش برام بسوزه، با تو درد دل میکنم، با تو از خودم میگم آره بابا پارسال هردو نوبت شاگرد اول شدم، مامان برام یه عروسک خوشگل خرید، خاله هم به من کادو داد اما می دونی دلم چی میخواست؟
دلم میخواست بیام بشینم توی بغلت تو بوسم کنی دستت بزاری سرم و نازم کنی، با من بازی کنی مثل همه باباهای دیگه، منو تا مدرسه ببری، من عروسک نمی خوام، من دوست ندارم دل کسی برام بسوزه، من تورو می خوام دلم برات تنگ شده، دلم می خواد حتی توی خواب هم که شده بیایی و منو ببوسی. دستت روی سرم بکشی نازم کنی، مثل همه باباهای دیگه که سر بچه هاشون ناز می کنن، اینا رو با تو میگم اما ناراحت نیستم که تو نیستی تا منو بغل کنی، نه، خوشحالم از اینکه همون جوری که دوست داشتی به آرزوت رسیدی شهید شدی و رفتی پیش عمو محمود و عمو عیسی،
می دونم دلت خیلی براشون تنگ شده بود، می دونم کجا رفتی، رفتی پیش همون دوستایی که شبهای پنجشنبه توی روایت فتح می دیدشون، بعد نصف شبهای ماه رمضون موقع سحر به یادشون گریه میکردی، با چفیه اشکات رو پاک میکردی.
آره همون ماه رمضونی که عیدش رو بدون تو گرفتیم، الان یک سال گذشته امسال هم عید ماه رمضون رو بدون تو گرفتیم، جات پیش ما خیلی خالی بود عکسی رو که کوچیک بودم توی بغلت نشسته بودم برداشتم و رفتم توی اتاقم بدون اینکه کسی بفهمه یک عالمه گریه کردم اما وقتی که یاد یاحسین یاحسین گفتن دردات افتادم دوباره آروم شدم باباجون دلم می خواد دکتر بشم تا بتونم دوستای تو رو که مثل تو شیمیایی شدن رو خوب کنم آره بابا جون من همیشه برای سلامتی بقیه دوستات دعا میکنم برای بابای مریم کوچولو همونی که صدای اذونش رو دوست داشتی برای سلامتی اون هم دعا میکنم تو هم برای من دعا کن تا دختر خوبی برای تو و مامان باشم دعا کن اون جوری که تو دوست داشتی باشم من هم سعی خودم رو میکنم که مامان رو ناراحت نکنم.
خداحافظ دلم برات تنگ می شه.
شهدا مرتبط :
شهید فتح الله اصلانی