باهم به بهشت برویم

باهم به بهشت برویم

نویسنده : فرزند شهید مجید خجسته
بابامجید خوبم سلام
دلم به اندازهٔ تمام ستاره‌ها برایت تنگ شده، دلم برای دست‌های مهربانت تنگ شده. گاهی به جای دست‌هایت دست های مامان را می‌بوسم. اما دست‌های مامان اندازه دست‌های شما قوی نیست. مامان نمی‌تواند من را به هوا پرتاب کند. مامان نمی‌تواند روی تاب من را محکم هل بدهد. بابای خوبم یادت هست آن روز که می‌رفتی پایت را محکم گرفته بودم و با یک دنیا اشک می‌گفتم نرو؟
فکر کنم نباید می‌گفتم نرو. باید خودم هم با شما می‌آمدم تا باهم به بهشت برویم. از خدا خواسته‌ام تا زودتر بزرگ شوم و من هم مثل شما شهید شوم و به بهشت بیایم. می دانم که منتظر من ایستاده ای.
راستی بابا مجید اگر امام علی (علیه السلام) را دیدی به ایشان بگو که خیلی دوستشان دارم هروقت به بهشت آمدم ایشان را بغل می‌کنم. دوباره اشک‌هایم بی اجازه جاری شدند. فکر کنم دوباره دلم حتی برای نفس‌هایت تنگ شده...

شهدا مرتبط :

شهید مجيد خجسته