اینجا همه چیز بوی تو را دارد

اینجا همه چیز بوی تو را دارد

نویسنده : خادم الشهدا
بر سر کوچه دلم، نام کسی نقش زده است، یادی از اصالت باران، حرفی از حضور گل ‏های بنفشه در هوای جماران! بوی خمینی، بر سر کوچه دلم قدم می‏زند. واژه‏ای سرخ، نگهبان ناموس کوچه تنهایی‏ ام شده است، نکند غربت بر این کوچه بگذرد! نکند گناه، بر دامن دختران کوچه دلم بنشیند، نکند موسیقی نیاز، صبح‏ ها خواب ناز غفلتم را بر هم نزند و اهالی کوچه، نماز عشقشان قضا شود! نامی سرخ بر سر کوچه، نگهبان ناموس کوچه است اینجا همه چیز بوی تو را دارد.

از تو آموختم که زندگی، مبارزه‏ ای بی‏ پایان است . تو با مرگ خودت به من آموختی آنچه دنیا، با زرق و برقش یادم نداده بود! تو با خون خود، نقاشی خالی‏ ام را که هزار روز و هزار هفته دنبال مداد رنگی‏ های مدرسه‏ ام به یغما رفته بود، رنگ کردی. اکنون تو نیستی ولی همه چیز بوی تو دارد، بوی عاشقانه زیستن .

تمام نگرانی این روزهایم آبیاری درختی است که تو خود آن را کاشتی، میترسم در میان گذر ثانیه ها و اسارت این دنیا، مسیری را که تو چراغ آن هستی، را گم کنم و بیراهه نشین شوم اما من در هوای تو چنان نفسی تازه میکنم که خواب غفلت را از سرم دور کند و بیداری، رگ های وجودم را فراگیرد.