ایثار از جنس خاص

ایثار از جنس خاص

نویسنده : فرزند شهید همت الله شمسایی
بسم الله الرحمن الرحیم
صحبت یار و دیار است جانا برخیز سفر عشق دگر باره گران خواهد شد
اون روز بابا حال و هوایی دیگه داشت. وارد خونه که شد همه فهمیدیم چیزی باعث خوشحالی بابا شده که خیلی مهمه، مثل همیشه مادر رفت جلو بعد از سلام جویای حالش شد. بابا گفت: مأموریت عراق بهم دادن آگه خدا بخواد قراره بریم پابوس آقا، خوشحالی مادر کمتر از بابا نبود. چون می دونست بابا چقدر آرزوی حرم آقا رو داره، بابا برای سفر آماده شد، مادر ساکشو بسته بود همه منتظر بودیم بابا بیاد برای خداحافظی، بابا آمد یه نگاهی به مادر انداخت، بعد گفت قرار نیست برم همه متعجب به حرف‌های بابا گوش کردیم. بابا ادامه داد: همکارم که قسمت مرزبانی بود که گفتم اهل تسننه آمد پیشم گفت شمسایی اینقدر از آقا امام حسینت (ع) برام تعریف کردی که مشتاق زیارت آقا شدم آگه میشه اجازه بده من جای تو برم مأموریت، منم صلاح دونستم اونو جای من بفرستن مأموریت.
بابا جوری درباره آقا امام حسین (ع) صحبت می‌کرد که همه شیفته آقا و اهل بیتش می‌شدند. او از آرزوی بزرگ خود گذشت و کسی را که خودش عاشق کرده بود به معشوقش رساند.
پارچه کت شلواری که همکار پدرم برایش از کربلا سوغات آورده بود او را خیلی خوشحال کرد. می‌گفت تبرکه همان روز برد خیاطی تا برایش بدوزن، یادش به خیر.
خرمشهر سال 53
خیلی دلم براش تنگ شده
کسی که جانش رها از بهر جانان کرد بدان که دلش اهدا از بهر یاران کرد.