امر بفرما پدرم

امر بفرما پدرم

نویسنده : دختر شهید

                                                                   بسم الرب الشهدا

آنقدر وسوسه دارم بنویسم که نگو...

تو کجایی پدرم...؟

آنقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو...

بس که دلتنگ توام، از سر شب تا حالا...

آنقدر بوسه به تصویر تو دادم که نگو...

جان من حرف بزن!

امر بفرما پدرم

آنقدر گوش به فرمان تو هستم که نگو...

کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست

آنقدر بی تو در این شهر غریبم که نگو...

پدر ای یاد بود تو آرامش من...

امشب از کوچه ی دلتنگی من می گذری؟

جان من زود بیا

بغلم کن پدرم...

آنقدر حسرت آغوش تو دارم که نگو...

به خدا دلتنگم!

آنقد حسرت آغوش تو دارم که نگو...

به خدا دلتنگم

روبرویم بنشینی کافیست

همه دنیا به کنار...

گرچه از دور، ولی من تو را می بوسم

آنقدر خاک کف پای تو هستم که نگو...

یادت گرامی روحت شاد پدرم

حلال کن پدرم