اقتدار روزهایمان را درتویافتم

اقتدار روزهایمان را درتویافتم

نویسنده : خواهر شهید
(بسم رب الشهداوصدقین)
برادرشهیدم هرروزکه می گذرد خورشید، بین من ومهربانی های توبیشترفاصله می‌اندازد.
نیستی، تونیستی، اما یک سال است که شهریاد تو را نفس می‌کشد، اقتدار روزهایمان را درتویافتم و در، رد گام های مقاومت برسرکوچه ای دلم نام کسی نقش زده است یادی ازاصالت باران، حرفی ازحضورگل های بنفشه، همه چیز بوی تودارد. ازتوآموختم ای برادرشهیدم زندگی مبارزه ای بی پایان است تو با مرگ خودت به من آموختی آنچه دنیا با زرق و برقش یادم نداده بود. اکنون تو نیستی ولی همه چیز بوی تو را دارد، بوی عاشقانه زیستن فاصله‌ی بینمان اززمین تا آسمان است. هربارکه چشمم به تابلوی نامت می‌افتد، انگار تابلو با من حرف میزند (شهیدمهرزادخیری) دلم می لرزد انگار تمام زمستان به دلم هجوم آورده است. درخود می‌شکنم همه چیزعوض شده تورفتی و من ماندم‌. می‌دانم که می‌خواهی بمانم می‌دانم که می‌خواهی فانوس یادت را روشن نگهدارم، توخون سرخی هستی دررگ های این سرزمین باید شروع کنم؛ وتو را به تمام جهان بشناسانم... برادرشهیدم تو به ما آموختی که بال برای پریدن است و جاده برای دویدن، به ما آموختی دم ودقیقه های زندگی غنیمت‌اند، ماهمه میدان داریم و زمین میدانی بزرگ گاهی برای جنگ، گاهی برای مسابقه، ولی هیچ گاه خالی ازتکاپو نیست، به ما آموختی که انسانیت یعنی دلبری کردن. زیستن هنر است وهنرمند آنان‌اند که شمع می‌شوند، تا صدای بال زدن‌های، پروانه‌ها برقرار بماند تو به ما آموختی ک راه خویش را بشناسیم، تا تابلوهای منحرف کنار جاده فریبمان ندهند، آموختی که به قدم‌هایمان آنقدر راه رفتن را بیاموزیم که خستگی نشناسند به چشم‌هایمان آنقدرمهر ورزیدن رابیاموزیم که دشمنی نشناسند، و به دست‌هایمان آنقدرسختی کشیدن بیاموزیم که سستی نشناسند، برادرم تو انگشت اشاره ای بودی به سمت ما، کوله پشتی‌ات نشان از هجرتی دراز داشت عزیزم عاشقانه آمدی، مثل نسیم عارفانه رفتی مثل قاصدک......

شهدا مرتبط :

شهید مهرزاد خیری