آزمون دشوار

آزمون دشوار

نویسنده : سرهنگ "سید مصدق موسوی"
شهید یعنی مردان بی ادعا که برای دفاع و پاسداری از وطن و هم وطنان خود از خوشی ها و سلامت خویش گذشتند و آن ها را فدای دیگران کردند؛ سخن گفتن از شهید سخت است، شهید را نمی توان وصف کرد، شهید را باید فهمید، باید حس کرد.
امروز دلم گرفته، نمي‌دانم شايد بيشتر به خاطر كتابي بود كه حالم را دگرگون كرد؛ كتاب از كسی نوشته بود كه نمي‌ شناختمش، اما هر موقع كه اسمش مي‌ آمد ضربان قلبم شديدتر مي‌ شد و دلم هري مي‌ ريخت؛ با اين حال كه نمي‌ شناختمش و اصلاً لحظه‌ اي با او زندگي نكرده بودم، اما هر چه بود، دوستش داشتم.
نمي‌دانم براي چه دوستش داشتم؛ من تو را نمي‌ شناسم؛ قصه‌ هاي زيادي شنيده بودم، اما تو قصه نبودي، تو را هر كه شنيد، گفت افسانه است، اما هر كه تو را به چشم خود ديد، گفت "ناممكن را به چشم ديدم". قهرمان قصه‌هايم همه درشت هيكل بودند و زيبا با اسباني سفيد، اما تو رازدار اين دنياي فاني، فقط يك قلب داشتي؛ قلبي به بزرگي دريا و به زلالي چشمه‌ هاي جوشان.
شهید یعنی مردان بی ادعا که برای دفاع و پاسداری از وطن و هم وطنان خود از خوشی ها و سلامت خویش گذشتند و آن ها را فدای دیگران کردند.
سخن گفتن از شهید سخت است، شهید را نمی توان وصف کرد.
شهید را باید فهمید، باید حس کرد؛
وسعت شهید به فهم نمی آید، هر کس به اندازه وسعت روح خود او را درک می کند؛
شهید در همه صفت های والای انسانی تجلی می یابد؛ در ایثار، از خود گذشتگی، عشق، صمیمیت و...
شانه هایم به لرزه افتاده است...
قدم هایم سنگین و آهسته شده اند...
کشیدن این بار مسئولیت توان زیادی می خواهد!
حالا من شده ام سفیر شهید...
آن هم شهیدی که رهبر انقلاب شهادتش را تبریک و تسلیت گفتند...
شهید زنده وطن "سید نور خدا موسوی"
تمام مدتی که آن جا بودم حضورش را به خوبی حس می کردم؛
اولین دیدارمان بس عجیب بود!
نشانه های اعجاز خدا در این مکان غریب به خوبی دیده می شود! مخصوصا زمانی که سر به روی تخت بی جان او گذاشتم و....
من آمدم...
شفاعت مرا فراموش نکنید در روز نیاز....
در این میان، فارغ از درس جانبازی و شهادت سید نورخدا موسوی، نقش شیرزنی از دیار لرستان مغفول مانده است، نقش زنی که هم معشوقه بود و هم پرستار، زنی که درس عاشقی و دلدادگی را به شیوه‌ای زهرایی (س) و زینبی (س)، به همه‌ زنان عالم آموخته است.
کسی است که نبض به نبض سیدنورخدا شب را به صبح و فلق را به شفق می‌رساند؛ پس تردیدی نیست که اجر او نزد خدا محفوظ و نزد جده سادات پابرجاست.
اگر شهدا در زمان ما زنده بودند چکار می کردند؟
آیا شهدا موجوداتی آسمانی بودند که از مکان دیگری مثلا کرات آسمانی به زمین کوچ کرده بودند یا از جنس خود ما بودند؟!
آنچه که مشهود است این است که شهدا انسان هایی از جنس خود ما بودند!
انسان هایی که بر نفس خود مسلط شدند، تزکیه کردند و خدایی شدند، از لذت های نفسانی شان گذشتند تا به ملکوت نزدیک شوند...!
انسان هایی که هدفشان دنیا نبود بلکه دنیا را وسیله ای می دانستند برای رسیدن به رضوان الهی...
مشکل ما این است که این دنیا را هدف می دانیم و آن قدر سرگرم آن شده ایم که خودمان را هم فراموش کرده ایم که:
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر؟
و إلّا در باغ شهادت هنوز هم بازِ باز است...فقط باید کمی دل را صاف کرد!
آری! دل صاف نمی شود مگر اینکه مثل شهدا، از کنار هر مسئله ای بی تفاوت نگذریم؛ درد داشته باشیم، درد دین!
پس ما هم باید تلاش کنیم؛ تا می توانیم کار کنیم؛ برای خدمت به خلق خدا.
خودمان را دست کم نگیریم، هر کدام از ما می تواند دنیایی را متحول سازد!
فراموش نکنیم که بودنمان را مدیون خون شهدا هستیم.
باید در عمل ثابت کنیم که خدایی بودنشان را دوست داریم و در عمل ادامه دهیم راهشان را !
و زنده نگه داریم یاد و نام و خاطره آنان را؛ همچنان که فرمانده معظم کل قوا امام خامنه ای عزیز (مد ظله العالی) فرمودند "امروزه زنده زنگه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست".#