آخر به همرزماش رسید

آخر به همرزماش رسید

نویسنده : رضا فرزند شهید حسن برهانی
خیلی فکر می کردم از کجا و چطوری شروع کنم آخرش این مقدمه را نوشتم ولی معتقدم همه چیز رو نمیشه روی کاغذ نوشت:
وقتی عکستو که با دوستان شهیدت که توی جبهه گرفتی جدا کنند و عکس شمارو از شهدا جدا کنند چه حسی بهتون دست میده؟
وقتی بیست سال عکس جدا شده رو بزاری لب تاقچه و هر روز بیای نگاهش کنی و حسرت شهادت اون ها را بخوری بهتون چه حسی دست میده؟
وقتی با هر بار نگاه کردن به عکس تمام خاطرات جبهه رو برات مثل روز روشن کنه که همرزمات جلوی چشمات مثل گل پرپرشدن بهتون چه حسی دست میده؟
این حقیقت زندگی پدر منه که سالهای عمرشو با این عکس تکه شده سپری کرد و همیشه زیر لب گریه می کرد و من این اندوه و ماتم را در نماز و قران خوندن های سحرگاه او می دیدم و آخرش به آرزویش رسید.
هرگز یادم نمی رود چندروز مانده به عید نوروز 1380 در حالی که مردم در تکاپوی رفتن به استقبال عید نوروز بودند از بلندگوی روستا صدا زدند بسم رب الشهدا و الصدیقین)اهالی روستا: حسن برهانی به آرزوی دیرینه اش رسید و به خیل شهدا پیوست و سپس با شکوه و عظمت بالایی در شهرستان تشییع و در مزار شهدا روستای فروتقه به خاک سپرده شد و من در عکس تکه شده پدرم که پس از شهادت به هم چسباندم لبخند خوشحالی پدرم را دیدم.
حالا پس از گذشت سال ها همچنان جای خالی پدرم را احساس می کنم و چه سخت است دوری پدر، پدری که می توانست در هرمرحله از زندگی ام همچون کوهی استوار پناهگاه و تکیه گاه من و برادرانم باشد ولی نیست ولی افسوس... ولی افسوس که او راهش را انتخاب کرده بود و از اینکه به آرزوی دیرینه اش رسیده احساس خوشحالی می کنم و برخودم می بالم.
حالا پدر شهید مهربانم به خوابم بیا که تنها چراغ روشن راهم پس از خداوند تو هستی و خواهی بود و به این اعتقاد رسیده ام که شهدا زنده اند و در بین ما روزی می خورند و هزاران البته بودنت را همچنان در کنارم هر روز و شب و همیشه احساس می کنم و آرزویی جز شهادت ندارم.
و حالا مادرم، مادر مهربانم نمی دانم برای تو دردل نوشته ام... چه بنویسم، از دستهای پینه بسته ات بنویسم یا از گیسوان سفیدت که چگونه باصبرت با استواریت علی رغم تمام مشکلات درس زندگی را به ما آموختی تا ما بتوانیم روی پاهای خود بایستیم، زبانم از گفتن کلمات قاصر است و تنها چیزی که می توانم بگویم اینکه دوستت دارم مادر و همین جا به پدرم می گویم پدرم از اینکه مادرم و من و برادرانم و دختر کوچکت را در زمانی که بیشترین احتیاج را به بودنت داشتیم ترک نمودی ناراضی و گلایه مند نیستیم و برخود می بالیم که پدرمان به ندای رهبرمان لبیک گفته و راه دفاع از امنیت و ناموس شهر و کشورش پای در راه شهادت نهاده و آرزوی من و تک تک اعضای خانواده ام جز ادامه دادن راه پدر شهیدمان نیست.
بابا با تمام وجود دوستت دارم و مرا ببخش بخاطر همه....

شهدا مرتبط :

شهید حسن برهاني