ارمغان بارانی در بهار قرآنی / سپاس باران از تلاش‌های پلیس فداکار

ارمغان بارانی در بهار قرآنی / سپاس باران از تلاش‌های پلیس فداکار

آخرین بروزرسانی : پنجشنبه، 19 اردیبهشت 1398 ساعت 17:49

والدین باران از تلاش های فراگیر و هدفمند پلیس در آزاد کردن فرزندشان بسیار سپاسگزار بودند.

به گزارش پایگاه خبری شهدای ناجا؛ فصل بهار بود و بارش گاه‌گاه باران دل‌های همگان را در لطافتی صد چندان فرو برده بود و مردمان شهر و دیار استان مرکزی پس از گذراندن تعطیلات نوروزی هر یک به کار و تلاش روزانه خود مشغول بودند تا در سایه‌سار حرکتی دوباره، ره به مقصد جسته و آرامش را برای خانواده خود به ارمغان بیاورند.

باران، دخترکی 8 ساله در شهر مهاجران

دخترک داستان ما نیز در همین استان و در همین دیار و در بین همین مردمان می‌زیست و نامش را نیز از همان باران بهاری که در هشتمین سال زندگی خود آن را تجربه می‌کرد به امانت گرفته بود و چون بسان  قطرات باران بخشندگی و لطافت کودکانه خود را می سرود او را بارانی درگذر از دالان آسمان آبی رنگ نام نهاده بودند و همگان با مهر چنین صدایش می زدند: " باران شیخی مهر آبادی"

باران دخترک هشت ساله در شهر مهاجران از تابع شهرستان شازند در بیست کیلومتری کلان شهر اراک روزگار رامی گذراند و بسان تمامی دوستان و همسالان خود روزها با شوقی وصف ناپذیر راهی مدرسه ای که چندان فاصله طولانی با محل سکونتش نداشت می شد و در کلاس به آموختن راه و رسم زندگی می پرداخت .

باران،  چونان روزهای گذشته در طلوع مهربانانه خورشید بیست و چهارمین روز از فروردین ماه سال جاری پس از خداحافظی از والدین خود با لبخندی برلب و پرواز در رویاهای کودکانه اش راهی مدرسه شد تا دوره کند راه و رسم انسانیت را و به بهترین شکل ممکن علم و ایمان را  سرلوحه زندگانی آینده خود قراردهد تا به سلامت پستی و بلندهای زندگی را بپیماید و به قلّه موفقیت دست یازد.

آغاز دلهره و ناپدید شدن باران

از ظهر ساعتی گذشته بود که با آمدن پدر به خانه، مادر بی قرار، از اضطرابش برای همسرش می‌گوید و این که باران هنوز به خانه نیامده  و دیگر قرار و آرام از او ربوده شده است.

پدر باران اندکی به مادر دلداری می دهد و سر آسیمه راهی مدرسه باران می شود، درکمال تعجب معلم ها به او چنین می گویند که باران، امروز در مدرسه حضور نداشته است.

پدر گیج و مبهوت می شود و معمای قصه ما نیز از همین جا آغاز می شود! به راستی باران کجاست و چرا دیگر صدای گوش نواز ترنّم دلنشین باران در رویش بهاران به گوش هیچ‌کس نمی‌رسد و چشم‌ها در حسرت دیدار باران به جاده‌ها خیر شده است.

صدای زنگ تلفن 110 پلیس استان مرکزی به صدا در میاید و پدر با بغضی در گلو، ناپدید شدن دختربچه هشت‌ساله‌اش" باران شیخی مهرآبادی" را به پلیس اعلام می‌دارد.

با تشکیل پرونده از سوی پلیس شهرستان شازند با توجه به حساسیت موضوع به دستور سردار" کیومرث عزیزی" فرمانده انتظامی استان مرکزی پرونده به پلیس آگاهی استان ارجاع  شده و تیمی مجرب از کارآگاهان زبده با هدایت دیگر دستگاه‌های امنیتی و انتظامی، تحقیقات فنی خود را بی‌وقفه و با تلاشی وصف‌ناپذیر شروع می‌کنند.

اقدامات پلیسی در آغاز راه است و هر لحظه خبری ناهماهنگ می‌تواند پرونده را از مسیر راستین خود به دور کرده و نتایجی تلخ و جبران‌ناپذیر را رقم بزند .

گویی در راه پر از مینی قدم برمی‌داریم که برای رسیدن به مقصود می‌بایست هریک از تله های انفجاری را با مشارکت یکدیگر و یک تفکر عاقبت‌اندیش پشت سر گذاشته و به‌سلامت به پایان راه برسیم، زیرا اگر چنین نشود هرلحظه انفجاری مهیب می‌تواند چنان ویرانی را بر سرمان آوار کند که نه تنها باران را به یغماگر پاییز بسپارد بلکه سایه‌ای از ترس و دلهره را بر روشنایی شهر افکنده و ظلمتی بی‌انتها را در برابر دیدگان مردم به نمایش بگذارد.

فرمانده انتظامی استان مرکزی در مصاحبه با اصحاب رسانه و دیگر سایت‌های خبری از همگان می خواهد هرگز به شایعات توجه نکرده و تنها به اخباری که از مراجع رسمی و معاونت اجتماعی پلیس استان مرکزی به آنان داده می شود، اهمیت بدهند.

باران زنده و اسیر اشرار مواد مخدر در سیستان و بلوچستان است 

او از زنده بودن باران و ربوده شدن وی، از سوی چهار نفر از اشرار مواد مخدر و انتقالش به سیستان و بلوچستان خبر می دهد و مژده زنده و سالم بودن باران را نوید داده و از مردم می خواهد که بسان همیشه به خادمان امنیت بخش خود اطمینان کرده و اندکی صبور باشند تا تحقیقات پلیسی روند طبیعی خود را سپری کند، همچنین هیچگونه خطری در گرداب حوادث برای باران رخ نداده است.

سخنان سردار "عزیزی" فرمانده انتظامی استان مرکزی از عمق وجودش حکایت داشت؛  وی می گفت پلیس هرگز در برابر قانون شکنان، اشرار و آدم ربایان سر تسلیم خم نکرده و همواره با نثار شهیدان بی شمار در میدان عمل ثابت کرده که امنیت و آرامش روحی و روانی مردم خط قرمز پلیس می باشد و این خود مردم هستند که امنیت را ایجاد می کنند و پلیس جامعه محور تنها به عنوان ناظم اجتماعی حفظ کننده آن است.

سردار"عزیزی" بسیار با صلابت و مقتدرانه سخن می‌گفت، اقتداری که حکایت از عزم همگانی پلیس و تمامی مسئولان در شورای تأمین استان مرکزی برای حل این پرونده آدم‌ربایی بود.

بازار شایعات داغ می‌شود

فضای مجازی چهره ناخوشایند خود را بیش از پیش نمایان می کرد و هرچند پلیس تمامی تلاش خود را در اقناع فکری شهروندان و دیگر هموطنان به کارگرفته بود اما دشمنان این آب و خاک  که بارها با اعمال پلید خود ثابت کرده بودند که چونان گرگانی گرسنه هر لحظه در انتظار ایجاد نا امنی در کشور هستند و گل واژه باران در وجود پلیدشان هرگز ریشه نداونده و تاریکی زمانه چشمان حقیقت بین آنان را تا فرسنگ ها، از دیدن خورشید حقیقت به دور نگه داشته است، شروع به داغ کردن هرچه بیشتر بازار شایعه های مختلف ربوده شدن باران، در فضای سایبری کرده و وقاحت را به اوج خود رساندند!

جسد باران پیدا شده است! باران زنده نیست! باران به آن سوی مرزها انتقال داده شده است! و هزاران شایعه دیگر، آرام و قرار  را از خانواده چشم به راه باران ربوده بود.

دستگیری چند تن از اشرار در عملیات مشترک پلیس استان مرکزی و سیستان و بلوچستان

اکنون با وجود چنین شرایطی وظیفه خطیر پلیس استان مرکزی و استان سیستان و بلوچستان در به سرانجام رساندن این پرونده بسیار مهمتر از گذشته شده و در محک تجربه ها بود که می بایست بار دیگر شایستگی خود را در انجام موفقیت آمیز مأموریتی چنین حساس با عنایت پیدای ناپیدا به اثبات رسانده و درسی فراموش ناشدنی به آدم ربایان دور از هرگونه احساس بدهد.

فرمانده انتظامی استان مرکزی به والدین باران گفت که بی تردید پلیس از هیچ کوششی برای به سلامت رساندن باران به دامان پر مهر خانواده اش دریغ نخواهد کرد.

صدق سخن سردار"عزیزی" را در عمق چشمان پر مهرش می توان یافت. سردار راست می گفت، چرا که باران دیگر تنها دخترک مهربان یک خانواده چشم انتظار نبود بلکه باران دیگر فرزند تمام مردم استان مرکزی بود که برای یافتن او در هر مکان مقدسی، دست دعا به سوی معبود بخشنده گشوده بودند.

طلب باران، در ماه بندگی رمضان

پرونده ربایش باران همچنان با تلاش خستگی ناپذیر پلیس های تخصصی استان های مرکزی و سیستان و بلوچستان درحال پیگیری بود که ماه پر مهر رمضان، ماه بندگی خداوند نیز از راه رسیده و گرچه باران هنوز از ما دور بود ولی ماه مهربانی ها توانسته بود مرهمی آرام بخش بر دل پر فراق خانواده باران و دیگر شهروندان او باشد.

سردار عزیزی بار دیگر در يك گفت و گوي رسانه اي، مردم را در جریان پیگیری پرونده باران گذاشت و از دستگیری چند نفر از افرادی که در ربودن باران مشارکت داشتند خبر داد و از همگان خواست تا بسان همیشه در انجام موفقیت آمیز مأموریت مذکور نیز نهایت همکاری را با پلیس داشته باشند و به غیر از اخبار مبادی رسمی و به دیگر شایعات بی اساس در فضای مجازی توجه نکنند، زیرا اعتماد فرد فرد هموطنان همواره بزرگترین سرمایه اجتماعی پلیس در انجام مطلوب وظایف خود در حفظ حقوق شهروندی و پشتیبان پلیس در پیشبرد امور بوده است.

به راستی که چه زیبا دستان پر مهر دعا در سحرگاهان رمضان، بر فرازآسمان همدلی رهسپار شده و از معشوق طلب باران را کرده بود؛ همگان او را خوانده بودند تا صدایشان را بشنود و در سجده گاه عبادت دعایشان را با اجابتی برآورده کند.

طلوع خورشید حقیقت از پس ابرهای بهاری

هیجدهمین روز از اردیبهشت ماه 98 ولوله ای در شهر پیچید و گرچه هنوز آسمان دلها ابری بود ولی همگان شیرینی خنده های بهاری را به یکدیگر هدیه می دادند و از آمدن دم مسیحایی و باران می گفتند.

این بار دیگر شایعه ای در بین نبود و همه چیز رنگ حقیقت داشت! سرانجام تحقیقات و تلاش های پلیس به ثمر نشسته و پس از روزها ناخبری از باران، آدم ربایان پلید در سیستان و بلوچستان از سوی پلیس دستگیر شده و باران در مخفیگاه آنان صحیح و سالم یافت شده بود.

همانند دیگر مردمان استان، والدین چشم انتظار باران نیز با خبر پیدا شدن او با چشمانی اشکبار دیگر سر از پا نمی شناختند و به زیبایی هرچه تمامتر بهار همدلی را با بهار عارفانه رمضان درهم آمیخته و با تماس های حضوری و تلفنی، بسیار قدر دان ایثار و فداکاری خادمان خود در نیروی انتظامی بودند.

دیدار عاشقانه والدین بی قرار با باران

از آنجا که دیگر پدر و مادر بی قرار باران، چندان تاب دوری او را نداشته و عنان صبر از دست داده بودند رهسپار استان و سیستان و بلوچستان شدند تا بار دیگر با دیدن دلبندشان، دل بی قرارشان آرام گرفته و با در آغوش کشیدن فرزند خود به آرامشی که می خواهند دست یابند.

اندکی صبر لحظه دیدار نزدیک است! والدین باران با رهسپار اداره پلیس این استان شدند. در اتاق به آرامی باز شد و مادر بی قرار باران با دیدن دختر دلبندش با فریادهای بی امان، وی را در آغوش کشید و اینجا بود که دیگر کلام را هرگز راه به جایی نبود.

آری؛ عاشق و معشوق چه بی قرار در آغوش دلنشین یکدیگر آرام گرفته و مهربانی را بار دیگر به زیبایی هرچه تمامتر معنا کرده بودند .

پدر باران نیز دخترک دلبندش را درآغوش کشید و بار دیگر فرزند خود را در دستان پدرانه اش به گرمی پذیرا شد.

مادر باران راست می گفت! تنها باید مادر بود تا توانست دوری و فراق جانسوز فرزند خود را حس کرد؛ حسی غریب که هر لحظه بوی پیراهن گمشده یوسف را به مشام می رساند تا آنگاه که چشمان به راه مانده را انتظار به پایان رسد و شعله آتش فراق فرو کشد.

از تلاش های فداکارانه پلیس در یافتن باران سپاسگزاریم

والدین باران با به جا آوردن سجده شکر به درگاه معبود به پاس پیدایش دگر باره فرزند شان، از تلاش های فراگیر و هدفمند یکایک کارکنان پلیس استان مرکزی و سیستان و بلوچستان در یافتن سالم  باران، بسیار سپاسگزار بودند و از شدت خوشحالی دیگر سر ازپا نمی شناختند.

باران، دخترک پیدا شده داستان ما نیز از تلاش های دلسوزانه پلیس در پیداکردنش سخت سپاسگزار بود، با لبخندی از رضایت بر لب از مهربانی های کارکنان پلیس و شاد کردن دل خانواده اش می گفت و از این که تلاش های کارکنان پلیس استان مرکزی و سیستان و بلوچستان بار دیگر امنیت و آرامش، این نعمت گمشده را به او ارزانی داشته است.

گلستان شدن کلبه احزان با قدوم مبارک باران

اینک ما در نوزدهمین روز از اردیبهشت ماه سال 1398 در فرماندهی انتظامی استان مرکزی ميزبان  باران بوديم و بار دیگر شکرگزار پروردگار هستيم که باران به زیبایی هرچه تمامتر با مرواریدهای قطره قطره اش بر بام های خانه دل ما زد و با ترنم دلنشینش، همگان را در بهار رمضان سرمست كرد.

منبع: خبرگزاری پلیس

دیدگاه های شما :


کدامنیتی